دینامیتی در زیر پوست فرهنگی شهر

هرم آفتاب تابستان ، بی اختیار شیشه ماشین ها را پائین کشیده است و فستیوالی از آهنگ ها را به عابران پیاده ارزانی داشته. صدای گوینده رادیو، نوای سنتی و موسیقی های لایت در افواه آوای خوانندگان وطنی، دیگر حرفی برای گفتن ندارند. خوانندگانی که تشخیص صدای آن ها به سخت ترین کار ممکن برای عابران می ماند و درک اشعار اعتراض آمیزشان ناممکن. گویی در این میان ماراتنی میان «مرغ سحر» و «پارمیدا»ی محسن در کار است و لغات و استعارات جدید به فرهنگی غالب برای جوانان تبدیل شده است. حالا دیگر صدای آن ها از زیر زمین های شهر، به بیرون رخنه کرده است و باید رد پای تولیداتشان را در خودرو ها و پلیر ها جست و جو کرد. موسیقی هایی که هیچ گاه در انتظار دریافت مجوز باقی نمی مانند و به سریع ترین شکل ممکن فاصله زیر زمین ها تا مخاطبان خود را طی می کنند تا صدای اعتراض خود را به گوش دیگران برسانند. کسانی که نقطه مقابل موسیقی رسمی کشور قرار گرفته اند و هربار سعی می کنند فاصله میان خود و موسیقی عمومی را بیشتر کنند . هر روز صداهای عجیب تری از برخی فروشگاه های عرضه محصولات فرهنگی به گوش می رسد و سی دی فروش های کنار خیابان سوژه های تازه تری را به مشتریان خود عرضه می کنند. وبلاگ ها و وب سایت هایشان رشدی قارچ گونه پیدا کرده وافزایش ظریب نفوذ اینترنت آن ها را به کانون توجه جدیدی تبدیل کرده است. در این میان با گذشت روز ها کف سنی مخاطبان آن ها کمتر می شود؛ تا جایی که کودکان دبستانی نیز در راه مدرسه آهنگ های «ساسی مانکن» و «رضایا» را زمرمه می کنند و برای پیدا کردن آخرین آهنگ «هیچ کس» تقلا.

ادامه مطلب ...